شماره ٢٤٩: دل بر ما شدست دلبر ما

دل بر ما شدست دلبر ما
گل ما بي حدست و شکر ما
ما هميشه ميان گلشکريم
زان دل ما قويست در بر ما
زهره دارد حوادث طبعي
که بگردد بگرد لشکر ما
ما به پر مي پريم سوي فلک
زانک عرشيست اصل جوهر ما
ساکنان فلک بخور کنند
از صفات خوش معنبر ما
همه نسرين و ارغوان و گلست
بر زمين شاهراه کشور ما
نه بخندد نه بشکفد عالم
بي نسيم دم منور ما
ذره هاي هوا پذيرد روح
از دم عشق روح پرور ما
گوش ها گشته اند محرم غيب
از زبان و دل سخنور ما
شمس تبريز ابرسوز شدست
سايه اش کم مباد از سر ما