شماره ٣٤: اي عاشقان اي عاشقان آمد گه وصل و لقا

اي عاشقان اي عاشقان آمد گه وصل و لقا
از آسمان آمد ندا کاي ماه رويان الصلا
اي سرخوشان اي سرخوشان آمد طرب دامن کشان
بگرفته ما زنجير او بگرفته او دامان ما
آمد شراب آتشين اي ديو غم کنجي نشين
اي جان مرگ انديش رو اي ساقي باقي درآ
اي هفت گردون مست تو ما مهره اي در دست تو
اي هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
اي مطرب شيرين نفس هر لحظه مي جنبان جرس
اي عيش زين نه بر فرس بر جان ما زن اي صبا
اي بانگ ناي خوش سمر در بانگ تو طعم شکر
آيد مرا شام و سحر از بانگ تو بوي وفا
بار دگر آغاز کن آن پرده ها را ساز کن
بر جمله خوبان ناز کن اي آفتاب خوش لقا
خاموش کن پرده مدر سغراق خاموشان بخور
ستار شو ستار شو خو گير از حلم خدا