شماره ٢٥: من دي نگفتم مر تو را کاي بي نظير خوش لقا

من دي نگفتم مر تو را کاي بي نظير خوش لقا
اي قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا
امروز صد چندان شدي حاجب بدي سلطان شدي
هم يوسف کنعان شدي هم فر نور مصطفي
امشب ستايمت اي پري فردا ز گفتن بگذري
فردا زمين و آسمان در شرح تو باشد فنا
امشب غنيمت دارمت باشم غلام و چاکرت
فردا ملک بي هش شود هم عرش بشکافد قبا
ناگه برآيد صرصري ني بام ماند نه دري
زين پشگان پر کي زند چونک ندارد پيل پا
باز از ميان صرصرش درتابد آن حسن و فرش
هر ذره اي خندان شود در فر آن شمس الضحي
تعليم گيرد ذره ها زان آفتاب خوش لقا
صد ذرگي دلربا کان ها نبودش ز ابتدا