شير گفت آري وليکن هم ببين
جهدهاي انبيا و مؤمنين
حق تعالي جهدشان را راست کرد
آنچ ديدند از جفا و گرم و سرد
حيله هاشان جمله حال آمد لطيف
کل شي ء من ظريف هو ظريف
دامهاشان مرغ گردوني گرفت
نقصهاشان جمله افزوني گرفت
جهد مي کن تا تواني اي کيا
در طريق انبياء و اوليا
با قضا پنجه زدن نبود جهاد
زانک اين را هم قضا بر ما نهاد
کافرم من گر زيان کردست کس
در ره ايمان و طاعت يک نفس
سر شکسته نيست اين سر را مبند
يک دو روزک جهد کن باقي بخند
بد محالي جست کو دنيا بجست
نيک حالي جست کو عقبي بجست
مکرها در کسب دنيا باردست
مکرها در ترک دنيا واردست
مکر آن باشد که زندان حفره کرد
آنک حفره بست آن مکريست سرد
اين جهان زندان و ما زندانيان
حفره کن زندان و خود را وا رهان
چيست دنيا از خدا غافل بدن
نه قماش و نقده و ميزان و زن
مال را کز بهر دين باشي حمول
نعم مال صالح خواندش رسول
آب در کشتي هلاک کشتي است
آب اندر زير کشتي پشتي است
چونک مال و ملک را از دل براند
زان سليمان خويش جز مسکين نخواند
کوزه سربسته اندر آب زفت
از دل پر باد فوق آب رفت
باد درويشي چو در باطن بود
بر سر آب جهان ساکن بود
گر چه جمله اين جهان ملک ويست
ملک در چشم دل او لاشي ست
پس دهان دل ببند و مهر کن
پر کنش از باد کبر من لدن
جهد حقست و دوا حقست و درد
منکر اندر نفي جهدش جهد کرد