بيان حسد وزير

آن وزيرک از حسد بودش نژاد
تا به باطل گوش و بيني باد داد
بر اميد آنک از نيش حسد
زهر او در جان مسکينان رسد
هر کسي کو از حسد بيني کند
خويش را بي گوش و بي بيني کند
بيني آن باشد که او بويي برد
بوي او را جانب کويي برد
هر که بويش نيست بي بيني بود
بوي آن بويست کان ديني بود
چونک بويي برد و شکر آن نکرد
کفر نعمت آمد و بينيش خورد
شکر کن مر شاکران را بنده باش
پيش ايشان مرده شو پاينده باش
چون وزير از ره زني مايه مساز
خلق را تو بر مياور از نماز
ناصح دين گشته آن کافر وزير
کرده او از مکر در گوزينه سير