اي فداي غم جان تو کسي
که تو هم جاني و جانان کسي
تو بماني دگران درگذرند
همه خلق بقربان کسي
لمن الملک تو سوزد اغيار
آتش قهر تو طوفان کسي
بفداي تو سر و سامان ها
اي سر هر کس و سامان کسي
هر چه جز تو همه کفر است و ضلال
نيست جز عشق تو ايمان کسي
درد تو بس بودم در دل و جان
درد تو مايه درمان کسي
روي بنمائي و گر ننمائي
آن خويشي تو نه اي آن کسي
رحم کن رحم که بگداخت دلم
در غمت جان کسي جان کسي
(فيض) جان داد بجانان آخر
قطره پيوست بعمان کسي