خوش آندم کز درم اي جان درآئي
در اين غمخانه هجران درآئي
شب تاريک هجرانرا کني روز
چه خورشيد اي مه تابان درآئي
ببالين غريبي دردمندي
دمي اي مايه درمان درآئي
سر افتاده اي برداري از خاک
کني لطف از در احسان درآئي
بپايت جان برافشانم ز شادي
گرم در کلبه احزان درآئي
کباب دل کشم پيش تو اي جان
گرم در سينه بريان درآئي
بچشمم در نيايد هر دو عالم
گرم در ديده گريان درآئي
ندانستم که دشوار است اين کار
گمان کردم بمن آسان درآئي
اگر جان در ره جانان کني (فيض)
ببزم وصل جاويدان درآئي