رو بر در تو آريم راني و گر نوازي
جز تو کسي نداريم سازي و گر نسازي
اي چاره ساز هر چند سازي تو چاره ما
ديگر بتو گرائيم از بهر چاره سازي
از تو شويم آباد وز تو شويم ويران
شرمنده ايم تا کي ويران کنيم و سازي
خواهد دلم بهر دم جاني کند فدايت
کو جان بي نهايت عمري بدين درازي
تا چند شويم از خود آلايش هوسها
يارب لباس تقوي کي ميشود نمازي
هر کس گرفته ياري ما و خيال جانان
هر کس بفکر کاري مائيم و عشقبازي
چون رو نهد بميدان در کف گرفته چوگان
از ما فکندن سر از دوست گوي بازي
بر پاي او نهد سر جوياي سر بلندي
بر خاک او نهد رو خواهان سر فرازي
عمر دراز بايد تا صرف عشق گردد
بر (فيض) مرحمت کن يارب بجان درازي