روي بنماي اي پري رخسار هي
عقل را ديوانه کن دلدار هي
بلبلانت در ترنم آمدند
جلوه کن اي گل بيخار هي
دل بجان آمد مرا از هجر تو
يکدمک بنشين برم اي يار هي
جان باستقبال آمد تا بلب
بوسه زان لعل شکر بار هي
باده عشق تو دارد جام دل
مشگنش دلدار هي دلدار هي
لطف کن از چشم مستت ساغري
(فيض) را مگذار در غم زار هي
شد دلم ديوانه در زنجير غم
صبر تا کي اي پري رخسار هي