اي آنکه هرگز در دو کون چون تو نبودي دلبري
چشمي نديده مثل تو مه طلعتي سيمين بري
مه طلعتي سيمين بري شکر لبي سنگين دلي
شکر لبي سنگين دلي عياره افسونگري
چشمت بخون مردمان تيري نهاده در کمان
تيري نهاده بر گمان پر فتنه و جادوگري
پر فتنه جادوگري خونخواره خونباره
مست خرابي ظالمي ويران کني غارتگري
بهر شکار خاص و عام بنموده دانه زير دام
نامش نهاده خال و زلف از مشک تر با عنبري
آن نقطهاي خال و خط گرد لب شيرين تو
موريست پنداري هجوم آورده گرد شکري
هر نرگسي هر عبهري بيمار چشم مست تو
بيمار چشم مست تو هر نرگسي هر عبهري
هر شکري هر گوهري محو لب و دندان تو
محو لب و دندان تو هر شکري هر گوهري
تا کي توان اين دست را ديدن از آن کردن جدا
يارب بلطفت (فيض) را ده ز آن صراحي ساغري