بماندم چيز و کس را انت حسبي
براندم خار و خس را انت حسبي
پر و بالي گشادم در هوايت
شکستم اين قفس را انت حسبي
ترا خواهم ترا خواهم بجز تو
نخواهم هيچکس را انت حسبي
همين خواهم که حيران تو باشم
نه بينم پيش و پس را انت حسبي
درون دل نميدانم چه غوغاست
نخواهم اين جرس را انت حسبي
درون سر نميدانم چه سوداست
نخواهم بوالهوس را انت حسبي
نفس بي ياد تو گر ميزند (فيض)
نخواهم آن نفس را انت حسبي