در عشق دوست اي دل شيدا چگونه اي
اي قطره کشاکش دريا چگونه اي
باد آور اي عدم ز نهانخانه قدم
پنهان چگونه بودي و پيدا چگونه اي
در بحر بي کنار کنارم کشيد و گفت
بي ما چگونه بودي و با ما چگونه اي
من جلوه نانموده تو از خويش ميشدي
امروز غرق بحر تجلا چگونه اي
جمعي بساحل از کشش ما در اضطراب
اي غرق بحر عاطفت ما چگونه اي
بازم ز خويش راند و بکنج غمم نشاند
گفت اي نشانه تير بلا را چگونه اي
در چاه بابلم بيکي موي خود ببست
گفت اي اسير زلف چليپا چگونه اي
اي خانه زاد عشرت و پرورده طرب
در لجه محيط غم ما چگونه اي
اي (فيض) خويش را بغم عشق ما سپار
وآنگه ببين که در کنف ما چگونه اي