ز شر ديو بدرگاه ما بيار پناه
بآب مغفرت ما بشوي لوث گناه
بهر طرف بمپوي وز ديو راه مجوي
ز ما چو دور شوي يکقدم شوي گمراه
گر آرزوت شود رفعت شهنشاهي
بيا جبين مذلت بنه بدين درگاه
بنال بر در ما تا بجوش آيد رحم
بزار بر در ما تا برويد اشک گياه
بگير توشه تقوي براي راه نجات
ز حرص گير کنار و بزهد آر پناه
طمع مکن ز کسي و مشو ذليل خسي
ز فضل ما بطلب هر چه باشدت دلخواه
کمر بخدمت ما بند روز و شب از جان
بهر چه امر کنيمت بگوي بسم الله
بهر دري که بخوانيم از آن درآ بر ما
بهر درت که نمائيم پيش گير آن راه
نجات خويش ز غرقاب جهل خواهي (فيض)
بجان نصيحت پروردگار دار نگاه