خوشه چين حسنم من گرد خرمنت اي ماه
بر اميد احساني آمدم بدين درگاه
حسن کم نمي گردد نااميد مپسندم
خسته گدائي را از درت مران اي شاه
جز ره تو راهي نيست جز درت پناهي نيست
جز تو پادشاهي نيست لا اله الا الله
چون روم من از کويت چون بجز ره و رويت
هيچ جا نه بينم روي هيچ جا نيابم راه
تا بچند ريزم اشک تا بکي خورم حسرت
اي فراق تو خون ريز وي فراق تو جانکاه
لطف کن مرا جامي از شراب مستانت
تا ز راه لا آيم تا سراي الا الله
وامگير از فيضت (فيض) خويش را يکدم
اي ز دامن وصلت دست عاشقان کوتاه