پيک صبا ز کوي او آمد و داد بوي او
گفت که ها بگير هي آيت رحمتي ز هو
از دم روح پرورش يافت حيات جان من
چون نفس مسيح کان يافت وفات را رفو
شد دم عنبرين او عطر مشام جان و دل
بود پيام دلبرش روح فزا و مشکبو
نامه از حبيب داشت نسخه از طبيب داشت
شد دل خسته را دوا رخنه سينه را رفو
گشت معطر از دمش مغز دماغ سر بسر
چون دم ويس از يمن داد بمن نشان هو
دل ز سواد خط او سرمه کشيد بي غبار
جان ز شراب معنيش باده کشيد بي سبو
معني نامه عکس روليک عيان بزير خط
صنعت خانه عکس خط آينه به پيش رو
داده نشان الفتي هر الفيش يک بيک
کرده بيان وحدتي هر رقميش مو بمو
شهد گرفته در دهان نقطه بنقطه تابتا
مهر نهفته در بيان نکته بنکته تو بتو
گشته درون سينه ام نخل اميد جابجا
کرده روان ز هر سخن آب حياة جوبجو
داده ز موي او نشان صورة آن بحسن خط
کرده ز حسن او بيان معني آن بچند رو
گشته بخويش رهنما داده نشان ما بما
کرده بيان رازها حرف بحرف مو بمو
دل ز صبا شگفته شد بيشتر از پيام او
داد پيام چون بدل گشت حيات دل دو تو
وي خوشي چو ميوزد زخم زياده ميشود
طرفه که زخم جان (فيض) يافت ز بوي او رفو
راه خداست مستقيم نور هداست مستبين
بار کشيم و ره رويم ترک کنيم گفتگو