خواهم که خاک راه شوم زير پاي تو
تا ذره ذره ام همه گيرد هواي تو
آيم چو گرد بر سر راه تو اوفتم
شايد که بوسه بربايم ز پاي تو
جان در رهت فدا کنم و منتت کشم
اي صد هزار جان گرامي فداي تو
جان صد هزار کاش بود هر دمي مرا
تا جمله را نثار کنم از براي تو
خوش آندمي که سوي من آئي ز روي لطف
تا جان ز من طلب کني و من لقاي تو
يابم حيات تازه بهر جان فشاندني
گر صد هزار بار بميرم براي تو
در تو کسي بحسن و ملاحت کجا رسد
تو پادشاه حسني و خوبان گداي تو
تو همچو آفتابي و من همچو سايه ام
آيم بهر کجا که روي در قفاي تو
هستم براي تو و تو هستي براي خود
هستي تو خود براي خود و من براي تو
هر چند لطف بيش کني تشنه تر شوم
سيراب کي شوم ز شراب لقاي تو
از درگه تو دور نگردد به تيغ سر
هر کو چشيد چاشنئي از عطاي تو
در آسمان ملائکه گويند آمين
آندم که (فيض) روي کند در دعاي تو