انيران ز پيران شنيدم چنان
که مي خورد بايد به رطل گران
بياراي نگار آن مي مشکبوي
کزو نافه مشک يابي دهان
دل اندر کم و بيش گيتي مبند
همي دار جان را همي شادمان
که شادست و زو مملکت شاد باد
شهنشاه گيتي ملک ارسلان
به دولت جهان را جوان دارد او
که بختش جوان باد و ملکش جوان