ديمهر روز

اي مرا همچو جان و از جان به
بامدادان نشاط کن، برجه
دي به مهرست مهرباني کن
کز همه چيز مهرباني به
سخن از عز ملک سلطان گوي
باده بر ياد ملک سلطان ده
شه ملک ارسلان که عالم را
غرقه کردست در عطاي فره
مايه جود او ز دريا بيش
پايه جاه او ز گردون به