اي دلکش و دلبند من فديتک
            زلفين تو دلبند و چشم دلکش
         
        
            چو خامه آزر ميانت لاغر
            چون نامه ماني رخت منقش
         
        
            ناي تو به دست چون مني آمد
            نالنده از زخمت اي پريوش
         
        
            آواز خوش آمد بتا ز نايت
            زيرا که گذرگاهش آن لب خوش
         
        
            هر گه که تو در ناي در دميدي
            روي تو برافروزد اي بت کش
         
        
            رخسار تو آتش است آري
            بيشک ز دميدن فروزد آتش