در بزم پادشا نگر اين کاروبار گل
وين باده بين شده به طرب دستيار گل
گل چند ماه منتظر بزم شاه بود
وز بهر آن دراز کشيد انتظار گل
ديدار گل شده ست همه اختيار خلق
تا بزم شاه ساخت همه اختيار گل
گلبن ملونست چو ديباي هفت رنگ
تا لعل سبز گشت شعار و دثار گل
تا با مي کهن گل نو سازوار شد
گل پيشواي مي شد و مي پيشکار گل
در بزم تو گل است در آميخته به هم
با هم نثار زر بود و هم نثار گل
خيزد گل از نشاط که پر زر ساده شد
همچون کنار سايل خسرو کنار گل
فخر و شرف نبيني جز در شمار شاه
لهو و طرب نبيني جز در شمار گل
شاها همه ز شادي بزم رفيع توست
اين سرخ رويي گل و اين افتخار گل
از روزگار گل دل و جان شاد و خرمست
يارب چه روزگارست اين روزگار گل