بدان دو عارض چون شير و آن دو زلف چو قير
به ابروان چو کمان و به غمزگان چون تير
به زيب قدي کش بنده گشت سرو سهي
به حسن رويي کش بنده گشت بدر منير
به چشم چشمي کش سرمه بود سحر حلال
به بوي زلفي کش دانه بود مشک و عبير
که گر تنم را زين پس کني به مهر عذاب
وگر دلم را زين پس کني به عشق زحير