اي نگارين چون تو از خوبان کجاست
نيست کس را آنچه از گيتي تراست
قد و روي و زلف سرو و ماه مشک
مشک پيچان ماه تابان سرو راست
تا مرا مهر تو اندر دل نشست
از دل من بيش مهر کس نخاست
اي نگار از طاعت تو چاره نيست
راست گويي خدمت خسرو علاست
شاه مسعود آفتاب داد و دين
آنکه بر شاهان گيتي پادشاست
از نهيبش ماه با رخسار زرد
وز شکوهش چرخ با پشت دوتاست
خسروان را آب حوضش زمزم است
سرکشان را خاک قصرش کيمياست
شاه گردون همت گردون محل
خسرو دريا دل دريا عطاست
از بقا و عز و دولت شاد باد
تا به گيتي دولت و عز و بقاست