گفتم که چند صبر کنم اي نگار گفت
تا هست عمر گفتم رنجه مدار گفت
بي رنج عشق نبود گفتم نيم به رنج
فرسوده چند باشد ازين اي نگار گفت
جز انتظار روي ندارد تو را همي
گفتم شدم هلاک من از انتظار گفت
اين روزگار با تو بدست اين ازو شناس
گفتم که نيک کي شودم روزگار گفت
چون گشت زايل اين سخط شهريار راد
گفتم که کي شود سخط شهريار گفت
چون بخت رام گردد تا تو رسي به کام
گفتم که بخت کي شودم جفت و يار گفت
آمرزشي بخواه شود عفو جرم تو
اين گفت در کريم نبي کردگار گفت