اندرز

در نشيب آمدي مجوي فراز
وقت ناز تو نيست تيز متاز
نه اي آگه ز حال و معذوري
خفته غفلتي و بسته آز
پي گسسته چرا دهي ناورد
پر شکسته چرا کني پرواز
سست شد قوت تو سخت مجه
کند شد باره تو تيز متاز
صحن تو تنگ شد مکش دامن
سقف تو پست گشت سر مفراز
از دو دل باز تقويت مطلب
به يک انداز تير جنگ مساز
پاره پاره به راستي باز آي
اندک اندک به حال خود پرداز
زار بگري که بر تو مي خندند
چرخ مزاح و عالم طناز