به نال اي دل که ديگر ماتم آمد
بگري اي ديده ايام غم آمد
گل غم سرزد از باغ مصيبت
جهان را تازه شد داغ مصيبت
جهان گرديد از ماتم دگرگون
لباس تعزيت پوشيده گردون
ز باغ غصه کوه از پا فتاده
زمين را لرزه بر اعضا فتاده
فلک تيغ ملامت بر کشيده
ز ماه نو الف بر سر شيده
ازين غم آفتاب از قصر افلاک
فکنده خويش را چون سايه بر خاک
عروس مه گسسته موي خود را
خراشيده به ناخن روي خود را
خروش بحر از گردون گذشته
سرشک ابر از جيحون گذشته
تو نيز اي دل چو ابر نوبهاري
به بار از ديده هر اشگي که داري
که روز ماتم آل رسول است
عزاي گلبن باغ بتول است
عزاي سيد دنيا و دين است
عزاي سبط خيرالمرسلين است
عزاي شاه مظلومان حسين است
که ذاتش عين نور و نور عين است
دمي کز دست چرخ فتنه پرداز
ز پا افتاد آن سرو سرافراز
غبار از عرصه غبرا برآمد
غريو از گنبد خضرا برآمد
ملايک بي خود از گردون فتادند
ميان کشتگان در خون فتادند
مسلمانان خروش از جان برآريد
محبان از جگر افغان برآريد
درين ماتم بسوز و درد باشيد
به اشگ سرخ و رنگ زرد باشيد
بسان غنچه دلها چاک سازيد
چو نرگس ديده ها نمناک سازيد
ز خون ديده در جيحون نشينيد
چو شاخ ارغوان در خون نشينيد
به ماتم بيخ عيش از جان برآريد
به زاري تخم غم در دل بکاريد
که در دل اين زمان تخم ملامت
برشادي دهد روز قيامت
خداوندا به حق آل حيدر
به حق عترت پاک پيامبر
که سوي محتشم چشم عطا کن
شفيعش را شهيد کربلا کن