هماي آشيان سلطنت شهزاده سلطانم
مه خورشيد پرتو مه چه رايات سلطاني
مهين بانو که بر تخت تجرد داشت چون مريم
ببر تشريف لم يمسسني از بس پاکداماني
به عزم گلشن فردوس زرين محملش ناگه
به دوش حور و غلمان شد روان زين عالم فاني
چو کرد آن ثاني مريم وداع شاه عيسي دم
پي تاريخ گفتم حيف و آه از مريم ثاني