جانا مران رخش جفا بر خاکساران بيش ازين
زاري ببين خواري مکن با بردباران بيش از اين
کردم نگاهي آرزو و آن هم نکردي از جفا
دارند چشم اي بي وفا ياران ز ياران بيش ازين
دل کرده ساز اي نوش لب در وعده قانوني عجب
گرمي مکش آتش مزن در خامکاران بيش ازين
بر گرد رنگي گشت جان ز آب دم تيغت ولي
زان ابرتر مي داشت دل اميدباران بيش ازين
اي از ازل بر آتشست ساکن سپند جان ما
تسکين مجو تمکين مخواه از بي قراران بيش ازين
تازان به جولانگه درا کز ناز بر اهل وفا
توسن نتازند از جفا رعنا سواران بيش ازين
هردم به بزم اي محتشم ساقي کشانت مي کشد
باشند در قيد ورع پرهيزگاران بيش ازين