شماره ١٢٦: گرچه بر رويم در لطف از توجه بازداشت

گرچه بر رويم در لطف از توجه بازداشت
تا توانست از درم بيرون به حکم نازداشت
جراتم با آن که بي دهشت به صحبت مي دواند
دور باش مجلس خاصم بر آن در بازداشت
بزم شد فانوس و جانان شمع و دل پروانه اي
کز برون خد را بگرد شمع در پرواز داشت
دل که در بزمش به حيلت دخل نتوانست کرد
گريه بر خواننده عقل حيل پرداز داشت
شد نصيب من که صيد لاغرم اما ز دور
در کمان هر تير کان ترک شکارانداز داشت
بر رخم محرومي صحبت در اميد بست
خاصه آن صحبت که وي با محرمان راز داشت
محتشم کز قرب روز افزون تمام اميد بود
کي خبر زين عشق هجر انجام وصل آغاز داشت