يک قطعه

آوخ آوخ که مرگ نگذارد
که کس اندر جهان زيد جاويد
نه ز بهمن گذشت نز دارا
نه فريدون گذاشت نه جمشيد
چون وزد باد او به گلشن بود
نخل تن بي ثمر شود چون بيد
سپس رفتگان بسي ديديم
جنبش تير و گردش ناهيد
نيز بي ما بسي بخواهد تافت
جرم مهتاب و قرصه خورشيد
شکر يزدان که مهر آل رسول
دهدم بر خلود نفس نويد
به اميد بزرگ بارخداي
بگسلانيده ام ز خلق اميد
چه ازينم که روزگار سياه
نامه گو باش روز حشر سپيد