در ستايش اميرالامراء العظام حسين خان نظام الدوله حکمران فارس گويد

اي داور آفاق که از فرط سخاوت
بر خوان نوالت دو جهان ماحضر آيد
چون خانه زنبور مر آن کاخ مسدس
با وسعت کاخ کرمت مختصر آيد
تنها نه ترا مژده فتح آمده امروز
هر روز ز نو مژده فتح دگر آيد
انگيخت عدويت شرر فتنه و غافل
کش عمر به کوتاهي عمرر شرر آيد
آمد ز مهر و به کين رفت وليکن
زان ره که به پا رفت دگر ره به سر آيد
عفو تو ز آغاز امان داد مر او را
تا مايه آسايش خيل بشر آيد
عدل تو نمي خواست که آن دزد خطاکار
از عفو تو ايمن ز بلاو خطر آيد
مي خواست دگر باره زند نوبت طغيان
تا باز بر او کيفري از بد بتر آيد
خصم تو چنان کرد که عدل تو همي خواست
تا باز سزاوار زيان و ضرر آيد
حالي ز ميان رفت و به کين تو کمر بست
غافل که ورا سيل بلا تا کمر آيد
از حيله به جيش تو رسانيد گزندي
پنداشت که آن حيله بلا را سپر آيد
غافل که چو شد پي سپر وادي نيرنگ
در وادي نيرنگ اجل پي سپر آيد
انگيخت ز خود همچو چنار آتش و غافل
کز شعله آن آتش بي برگ و بر آيد
بر شمع چو پروانه بزد خويش و ندانست
کز شمع چو پروانه بي بال و پر آيد
فرداست که در چشم عدو چشمه خورشيد
از مردمک چشم بتان تيره تر آيد
فرداست که در شأن تو از عالم بالا
آيات ظفر بيشتر از پيشتر آيد
گفتند ازين پيش بهم بيهده گويان
در پارس نه جز تنگ قماش و شکر آيد
از فارسيان فتنه و آشوب نخيزد
زي پارس سپه از حشر در حشر آيد
هرکس که به شيراز درآيد ز پي جنگ
گويي به مثل بر سر گنج گهر آيد
زين مشت طرب پيشه نازک تن عياش
کي سختي ارباب وغا در نظر آيد
هر گوش که نشيند بجز زمزمه چنگ
شک نيست که از دمدمه کوس کر آيد
بخت تو چنين کرد که تا خلق بداند
کز فارسيان نيز گهي شور و شر آيد
تنها نه ز بنگاله بدينجا شکر آرند
گه جاي شکر حادثه جان شکر آيد
تنها نه همين تنگ طبرزد رسد از مصر
گه در عوض تنگ طبر زد تبر آيد
تنها نه همين گندم و جو رويد ازين ملک
تنها نه همين حاصل آن سيم و زر آيد
گه صارم و خنجر هم از آن ملک برويد
گه جوشن و مغفر هم از آن ملک برآيد
تنها نه مطر بارد ميغش به بهاران
کز ميغ گهي تير به جاي مطر آيد
تنها نه به صحراش غزالست خرامان
گاهي هم از آن بيشه برون شير نر آيد
القصه کسي جز تو نيارد که درين عهد
از عهده يک روزه اين ملک برآيد
نه هر که ز همدوشي قدر تو زند لاف
في الحال مؤيد ز قضا و قدر آيد
نه هرکه نهاد پاي بر اورنگ شود شاه
نه هرکه به سر تاج نهد تاجور آيد
بد کن به عدو دادگرا تا بتواني
نيکست هر آن بد که به بيدادگر آيد
تا هست جهان صيت تو چون پرتو خورشيد
هر روز در اطراف جهان مشتهر آيد