شاها ز ساغر لب ساقي شراب خواه
آخر سکندري تو ازين چشمه آب خواه
از لعل يار بوسه همچون شکرستان
ز الماس جام جوهر ياقوت ناب خواه
ساقي بخواه باده و بوس و کنار جوي
مطرب بخوان و بربط و چنگ و رباب خواه
ديشب هلال عيد ز بام افق نمود
از دست مهوشي مي چون آفتاب خواه
از آب تيغ در دل آتش شرر فکن
وز خاک کوي خويش شکست گلاب خواه
اقبال و بخت و شوکت و فر همعنان طلب
تأييد و عون و فتح و ظفر همرکاب خواه
از عزم خود شتاب و ز گردون درنگ جوي
از حزم خود درنگ و ز غبرا شتاب خواه
بدخواه را ز چشمه رخشان تيغ خويش
سيراب ساز و چشمه عمرش سراب خواه
از روي و راي خويش مه و آفتاب جوي
از قدر و بذل خويش سپهر و سحاب خواه
از لطف خود به جان مؤالف ثواب بخش
وز قهر خود به جاي مخالف عقاب خواه
تا ناورد ز حکم تو گردن کشد برون
از کهکشان به گردن گردون طناب خواه
تا صد هزار کشتي جان از بلا رهد
پنهان نهنگ تيغ به بحر قراب خواه
جز بخت خود که قرعه بيداريش زدند
از امن عدل خويش جهان را به خواب خواه
بادا دوام عمر تو تا روز رستخيز
يا رب دعاي بنده خود مستجاب خواه