در ستايش شاهنشاه جمجاه محمدشاه غازي طاب الله ثراه فرمايد

الا تدارک ماه صيام بايد کرد
خلاف عادت شرب مدام بايد کرد
به مصلحت دو سه روزي نماز بايد کرد
ز مي قعود و به تقوي قيام بايد کرد
ز بانگ زير و بم مقريان بد آواز
به خويش عيش شبانگه حرام بايد کرد
ز بهر حفظ سلامت جز اين علاجي نيست
که گوش هوش به وعظ امام بايد کرد
امام را چو به منبر درآيد از در وعظ
لقب خليفه خيرالانام بايد کرد
ز مي کشان به صراحت گريز بايد جست
به زاهدان به ضرورت سلام بايد کرد
هزار مفسده خيزد ز ازدحام عوام
به زهد چاره اين ازدحام بايد کرد
به نزد مفتي در هر کجا که بنشيند
ستاده دست به کش احترام بايد کرد
به هر چه گويد تسليم صرف بايد بود
به هر چه خواند تصديق تام بايد کرد
خوش آمدي که به بهتر خواص کس نکند
کنون ز بيم به کمتر عوام بايد کرد
چو چنگ و جام همه ننگ و نام داد به باد
يکي ز نو طلب ننگ و نام بايد کرد
به بزم رندان گيسوي چنگ و بربط را
شبي پريشان در سوک جام بايد کرد
ز فرط رندي ما آن غزال وحشي بود
به زهد و تقويش اين ماه رام بايد کرد
به شام عيد نمايد چو ماه نو ابرو
نظر نخست به ماهي تمام بايد کرد
بدان دو طره عاشق کشي که مي داني
بسان حبل متين اعتصام بايد کرد
طناب در گلوي شيخ شهر بايد بست
روانه اش بر قايم مقام بايد کرد
به هوشياري و مستي رهيست چون به خدا
ازين دو کار ندانم کدام بايد کرد
ولي طبيعت از آنجا که سرکشست و حرون
ز حکمتش به سر اندر لجام بايد کرد
نه در طريقه رندي حريص بايد بود
نه در صلاح و ورع اقتحام بايد کرد
به خويش خوش نبود التزام هيچ عمل
به جز مديح ملک کالتزام بايد کرد
رضاي خسرو عادل رضاي بار خداست
درين مقدمه نيک اهتمام بايد کرد
پس از نيايش گيهان خدا و نعت رسول
ستايش شه کيوان غلام بايد کرد
خديو راد محمد شه آفتاب ملوک
که شکر نعمت او بر دوام بايد کرد
بلند پايه خديوي که قصر جاهش را
قياس از آن سوي نور و ظلام بايد کرد
ثناي حضرت او بر دوام بايد گفت
دعاي دولت او صبح و شام بايد کرد
ز اشک چشم حسودش محيط بايد ساخت
ز دود مطبخ جودش غمام بايد کرد
بقاي دهر اگر رو به کوتهي آرد
ز دور دولت او عمر وام بايد کرد
وگر خداي بطي زمان دهد فرمان
به عهد شوکت او اختتام بايد کرد
زبان تيغش چون آيد از نيام برون
ز بيم تيغ زبان در نيام بايد کرد
ز روزه تلخ شود کام لاجرم بر شاه
بسيج معذرت از طبع خام بايد کرد
گداي درگه شاهنشهست قاآني
چه شکرهاکه ازين احتشام بايد کرد
تمام باد ز شخ کار ملک تا محشر
حديث را به همين جا تمام بايد کرد