اي ترک همي باز شود دل بسرکار
آن خويله کرده ست که ورزيد همي پار
صد بار فزون گفت که تا کي خورم اين غم
من زين دل بيچاره خجل گشتم صد بار
باريست گران بر دل از انديشه آن لب
چون آيد اگر بفکند آن لب ز دل اين بار
شش سال دمادم غم و تيمار تو خورده ست
وقتست که او رابرهانيم ز تيمار
پيش آي و مرا از طلب بوسه تهي کن
وين بار گران از دل غم کوفته بردار
از بوس و کنار تو اگر زشتي آيد
هم پيش تو نيکو کنم او را به ستغفار
هم بشکند اين توبه ازينگونه که ديدم
باري تو شکن تا بتو نيکو شود اين کار
اميد چنانست به ايزد که ببخشد
ايزد به ستغفار گناهان گنهکار
خاصه گنه من که پس از طاعت ايزد
در خدمت دستور ملک بودم هموار
دستور ملک صاحب ابوالقاسم احمد
آن حمد و ثنا رابه دل و ديده خريدار
فرخنده ترين دولت و فرخنده ترين ملک
وين هر دو نشان آمده در هر دو پديدار
تا سايه او دور شداز دولت محمود
ديدي که جهان برچه نمط بودو چه کردار
بي سايه وبي حشمت او ملک جهان بود
چون خانه که ريزان شود او را در و ديوار
لشکر بخروش آمده وملک بجنبش
وز روي دگر گشته خزانه همه آوار
بي آنکه در آيد بخزانه درمي سيم
اندر همه گيتي نه درم ماند و نه دينار
مالش همه لاشي شد و ملکش همه ناچيز
دشمن به فضول آمدو بد گوي به گفتار
اکنون که بدين دولت بازآمد بنگر
تا چون شود اين ملک فرو ريخته از بار
هر چند که ويرانست امروز خراسان
هر چندنمانده ست درو مردم بسيار
سال دگر از دولت و از نعمت خواجه
چون باغ پر از گل شود اندر مه آذار
راي و نظر خواجه چو باران وبهارست
اين هر دو چو پيوست بخنددگل گلزار
عدل آمدو امن آمد و رستند رعيت
از پنجه گرگان رباينده غدار
دندان همه کنده شد و چنگ همه سست
گشتند چو کفتار کنون ازپي مردار
شش سال بکام دل و آساني خوردند
بايد زدن امروز چو اشتر همه نشخوار
بسيار بخوردند ونبردند گماني
کز خوردن بسيار شود مردم بيمار
آمدگه بيماري و لاغر شدن از نو
آنرا که بلرزاند چون برگ سپيدار
گويي همه زين پيش بخواب اندر بودند
زان خواب گران گشتند ايدون همه بيدار
هوش از سر شان برده همي مستي غفلت
وايدون شده زان مستي غفلت همه هشيار
اي صدر وزارت، بتو باز آمد صاحب
رستي ز غم و زاري و ايمن شدي از عار
تو در خور او بودي و اودرخور توبود
ايزد برسانيد سزا را بسزاوار
فرخنده کناد ايزد بر صاحب و برتو
نوکردن عهد کهن و رامش احرار
دشوار جهان گشته برو يکسره آسان
وآسان جهان بر دل بدخواهش دشوار