در مدح يمين الدوله سلطان محمود غزنوي گويد

همي تا خسرو غازي خداوند جهان باشد
جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد
چنان باشد جهان همواره تا شاه اندران باشد
ازيرا کو فرشته ست و فرشته در جنان باشد
بهار از عارض خوبش همانا نسبتي دارد
که ايدون دلگشا و دلپذير و دلستان باشد
بهار امسال پنداري که از بزمش برون آيد
که خوب آيد چنان چون مهر يکدل دوستان باشد
گلستان بهرمان دارد همانا شير خوارستي
لباس کودکان شير خواره بهرمان باشد
کنون کوه و بيابانرا نبات از عودتر باشد
کنون شاخ درختانرا لباس از پرنيان باشد
کنون بلبل بشاخ سرو برتو راه خوان گردد
چراي آهوان هر ساعتي در گلستان باشد
سحر گاهان هزار آوار ز گلبن ناله برگيرد
چو بيدل عاشقي کز عشق يار اندر فغان باشد
درخت گل سپيده دم بهر بيننده بنمايد
هر آنچ اندر دل پر خون او راز نهان باشد
خجسته باد بر شاه، اين بهار و خرم و دايم
همه آن باد کو را جان و دل زان شادمان باشد
شه لشکر شکن محمود کشور گير کز بيمش
رخ اعداي دين دايم برنگ زعفران باشد
برنگ زعفران باشد رخ اعداي دين زانکس
کجا تيغش ز خون حلقشان چون ارغوان باشد
تني کز طاعت اوسر بپيچد خيره سر باشد
سري کز خدمتش بي بهره باشد بر سنان باشد
همه شاهان بزرگي زوهمي جويند و او زايزد
ازين باشدکه دايم بر هواها کامران باشد
بجز دريا نخواندي کس کف گوهر فشانشرا
اگر نز بهر آن بويد که دريا را کران باشد
همانا دست گوهر بار او جانست ورادي تن
بلي رادي باو زنده ست و تن زنده بجان باشد
اگر بر چيز بخشيده ز بخشنده نشان بودي
نبيني هيچ ديناري کزو بي صد نشان باشد
چهارم آسمان گويي ز رايش نسبتي دارد
که خورشيد درخشان برچهارم آسمان باشد
گران کوه از گران حلمش پديد آمد و گر نامد
چرا ماننده حلم گران سنگش گران باشد
بنازد گوهر پولاد برهر گوهر و زيبد
بدان مفخر که از پولاد رمحش را سنان باشد
ولي چون روي او بيند فزون سازد خدا عمرش
و گر چه زين جهان تا آن جهانش يکزمان باشد
عدو چون تيغ او بيند بجان او را زيان آيد
اگر چه چشمه حيوان عدو را در دهان باشد
خدنگش تيز رو پيکي که از رفتن نياسايد
وليکن منزلش تاباشد اندر استخوان باشد
عدوي شاه مشرق را بسوزد هر زماني دل
بسوزد آن دلي کآتش مر او را در ميان باشد
دل اعداي او سنگست از آنست اندرو آتش
نبيني کآتش سوزان بسنگ اندر نهان باشد
دل اعداش از آن آتش که دارد سوخته گردد
وليکن سنگ از آن آتش که دارد بي زيان باشد
نبايد جست جز مهرش کسي را کش خرد باشد
نبايد خواند جز مدحش کسي را کش زبان باشد
اگر چه شاعر بسيار دان آسان سخن گويد
جز اندر مدحت او آن سخنها ناروان باشد
سخن آن خوبتر باشد که اندر مدح او باشد
گل آن بوينده تر باشد که اندر بوستان باشد
مديحش گوهرست و طبع مداحان مر آنرا کان
گرامي گوهر آن باشد که آنرا طبع کان باشد
نديده ست اندر اخبار ملوک او را قرين هرگز
کسي کو را حديث از خسروان باستان باشد
نه هر کس کو بملک اندر مکين باشد ملک باشد
نه نيلوفر بود هر گل که اندر آبدان باشد
ملک بايد که اندر رزمگه لشکر شکن باشد
ملک بايد که اندر بزمگه گوهر فشان باشد
ملک با راستي بايد ملک با داد و دين بايد
ملک بايد که اندر هر طريقي نکته دان باشد
ملک دين ورز بايد چون نظام الدين که همواره
ز بهر دين، بجنگ، اندر دل هندوستان باشد
ملک بايد که چون محمود باشد تا گه دعوي
همه کردار او برهان و معني و بيان باشد
شکار گرگ کس کردست جز محمود لاوالله
جز اورا با چنان کوهي کرا زور و توان باشد
چگونه هول حيواني چو بالاور ژيان پيلي
کجا پيلي ژيان زو تا جهان باشد جهان باشد
نه با دست و برفتن همسر باد سبک باشد
نه پيلست و ببالا همبر پيل دمان باشد
بکردار درخت سوخته شاخي به بيني بر
سياه و سخت چونانچون دل نامهربان باشد
به سيلي ماند ار مرسيل را يشک و سرو باشد
به کوهي ماند ار مرکوه را جان و روان باشد
ز دشمن کين کشد گر دشمنش چرخ برين باشد
بخصم اندر رسد گر خصم او باد وزان باشد
بتن بر پوست چون بيني ورا بر گستوان باشد
که ديد آن جانور کورا بتن برگستوان باشد
چه دانم گفت آن شه را که اندر صيد گه اورا
کمينه صيد کرگ وحشي و شير ژيان باشد
بيکروز اندرون سي کرگ بگرفت ويکايک را
بزير زين کشيد، اين در کدامين داستان باشد
غلامانرا به کرگان بر نشاند و کس جز او دارد
غلاماني کشان کرگان وحشي زير ران باشد
شه نندا و رام و راي و گور از بيم شمشيرش
بر آن رايند کاندر گورشان خوشتر مکان باشد
شهان هند را از تيغ او آن رستخيز آيد
که فردا بر خديو مصر و بر قومش همان باشد
ز جنگ رام و جنگ راي و نندا نام کي جويد
کسي کز جنگها او را کمينه جنگ خان باشد
چنانچون ميزبان باشد هميشه خلق را جودش
هميشه فتح را شمشير تيزش ميزبان باشد
حصاري کاندر آن مر خصم او را مسکني ديدي
بويراني و پستي چون حصار سيستان باشد
عجب دارم از آنکس کونه محمودي بودزيرا
که محمود آن کسي باشد که از محموديان باشد
هر آنکس کو نه محموديست مذمومي بود بيشک
که باشد آنکه زين جمله تواند بود آن باشد
همي تا جاودان را نام در تازي ابد باشد
ملک محمود را شاهي و شادي جاودان باشد
همي تا خلق را از ملت تازي خبر باشد
امين ملت تازي ز هر بد در امان باشد
همي تا در جهان از دولت عالي اثر باشد
يمين دولت عالي خداوند جهان باشد