حزن واندوهست قوت بندگان
غم شود يار فرح جويندگان
هرکه را نبود به دل انديشه
عاقبت چند بپااو تيشه
از چه موجودي بينديش اي پسر
هر کسي دارد غم خويش اي پسر
کرد ايزد مرترا از نيست هست
از براي آنکه باشي حق پرست
تا تو باشي بنده معبود باش
باحيا و باسخا وجود باش
مگذران در خورد و خواب ايام را
زنده دار از ذکر صبح و شام را