چند خصلت آورد خواري بروي
با تو گويم گر همي خواهي بجوي
اول آن باشد که مانند مگس
مرد ناخوانده شود مهمان کس
هر که مهمان کس ناخوانده شد
نزد مردم خوار و زار و رانده شد
ديگر آن باشد که ناداني رود
کدخداي خانه مردم شود
کار کردن بر حديث آن دو مرد
از پي جهلند دايم در نبرد
هر که بنشيند زبردست صدور
گر رسد خواري برويش نيست دور
نيست قومي را چوبر قول تو گوش
صد سخن گر باشدت يکرا مگوش
حاجت خود را مخواه از دشمنان
زين بتر خواري نباشد در جهان
از فرومايه مراد خود مجوي
تا نيايد مرترا خواري بروي
با زن و کودک مکن بازي هلا
تا نگردي خوار و زار و مبتلا