اصل ايمان هست شش چيزاي وحيد
باتوگويم گربدل خواهي شنيد
سه ازآن شش بايقين خوف ورجاست
پس توکل بامحبت ياحياست
هرکرانوريقين حاصل بود
صاحب ايمان وروشن دل بود
هرکه خوفي نبوداندرجان او
اي پسرباشدضعيف ايمان او
نامه اعمال اگرنبودسپيد
رومباش ازرحمت حق نااميد
هرکرانبودتوکل باخداي
شايدت بروي بگريي هاي هاي
آنکه حب حق نباشددردلش
ازعمل جز بادنبودحاصلش
باش اي بنده خدارادوست دار
تاشوي توازعذابش درکنار
اي برادرشرم ازايمان بود
بي حيااززمره شيطان بود
گرتوهستي مؤمن وپرهيزکار
ازخداي وازخلايق شرم دار