بلبل از باد صبا در بوستان
نوحه ميکردند بهر دوستان
مدتي فرياد و زاري در چمن
کرد بلبل پيش نسرين و سمن
کار دنيا اين چنين است اي پسر
الحذر از کار دنيا الحذر
آمدند آنجا همه مرغان باغ
با دل پر درد و با جان بداغ
گريه و زاري همي کردند و آه
شب همه شب تا بوقت صبحگاه
عارف مرغان که طوطي نام اوست
شکر شيرين همه در کام اوست
تعزيت چون داد بر شاخي نشست
گفت از بالاي گردون تابه پست
از ملايک تا به انسان و پري
وز سلاطين تا گدا و لشکري
کس نماند در جهان بر روي خاک
بلکه زير خاک خواهد رفت پاک
اي خوشا آنکس که او چالاک رفت
دل بدست آورد و زير خاک رفت
کي بقا دارد جهان اي بوالهوس
کي بماند اين جهان با هيچکس
از گل و گلزار و گلشن دور شو
در جهان معنوي مستور شو
دوست ميداري خدا و در ديار
گردنت آزاد گرداند ز يار
گردن ديو طبيعت را بزن
بيخ شهوت از زمين دل بکن
گر تو در بند هوا باشي مقيم
کي شود قلب تو ايخواجه سليم
زهد و تقوي و ورع را کار بند
رندي و ميخوارگي تا چند چند