جوابش داد هشيار سخنگوي
مگو ما را از اين معني بر اين روي
برو ما را سر و سوداي کس نيست
ز عشقم يک نفس پرواي کس نيست
تو هرگز بر کسي عاشق نبودي
هنوز آتش نه مانند دودي
تو نادر بي خودي بيخود نماني
تو قدر عاشقان هرگز نداني
شراب عاشقي آن کس کند نوش
که ياد غير را سازد فراموش
مرا معذور مي داري خداوند
که عاشق نشنود از عاقلان پند
مقام عاشقان بالاي عقل است
طريق عاقلي در عشق جهل است
سليمان را بگو اي نور يزدان
عنان حکم خود از ما بگردان
ترا بر ما از آن دست ستم نيست
که بر ديوانه و عاشق قلم نيست