الحکاية والتمثيل

کاملي گفتست کز بيم گناه
گر نبودي پيش حاصل رنج راه
يا ز جان کندن بلا بودي و بس
يا عذاب گور بودي پيش و پس
يا صراطستي و يا ميزانستي
هر چه هستي آن همه آسانستي
اين همه سهل است اگر نبود فراق
چون بود فرقت دلي پر اشتياق
هر عذابي کان همي داند يکي
جمله در جنب فراقست اندکي
تو چه داني اي پسر سوز فراق
عاشقي داند دلي پر اشتياق
تو چو عاشق نيستي دل مرده
دعوي عشق از چه در سر کرده