بود ملاحي معمر کاردان
زو کسي پرسيد کاي بسيار دان
از عجايبهاي دريا بازگوي
گفتنش آن ملاح کاي اسرارجوي
اين عجبتر ديده ام من کز بحار
در سلامت کشتي آيد با کنار
گشتئي بر روي غرقابي مدام
موج ميآيد دمادم بر دوام
ما ميان موج و غرقابي سياه
منتظر تا باد چون آيد ز راه
بر نيايد هيچ کاري از حيل
واطلاعي نيست بر لوح ازل
پس طريق تو بفرمان رفتن است
بيخودي در وادي جان رفتن است
بنده آن بهتر که بر فرمان رود
کز خداوند آنچه خواهد آن رود