بر شره ميخورد مجنوني طعام
شکر حق ميگفت شکري بردوام
کاي خداوندي که جان و تن ز تست
شکر تو از من طعام من ز تست
تو طعامم ميفرستي زاسمان
شکر من بر ميفرستم هر زمان
ميفرست اينجا فرو هر دم طعام
تا منت بر ميفرستم بر دوام
واسطه اين قوم را برخاستست
قول ايشان لاجرم بس راستست
چون نمي بينند غيري جز مجاز
جمله زو شنوند و زو گويند باز