الحکاية والتمثيل

بود مردي از عرب در کار خام
خوش به پنج انگشت ميخوردي طعام
سائلي گفتش که اي بس بينوا
هين مرا آگاه گردان تا چرا
تو به پنج انگشت خوردي اين طعام
گفت زان کانگشت شش نيست اي غلام
گر بجاي پنج شش بودي مرا
هر شش من بارکش بودي مرا
گر هزاران ديده داري اي غلام
آن نظر را بايد آن جمله مدام
گر شود هر دو جهان زير و زبر
بس بود هر دو جهان را آن نظر
گر شود هر دو جهان در خاک پست
تا ابد اين خاکيان را کار هست
خاک را چون کار با پاک اوفتاد
پيش آدم عرش در خاک اوفتاد