الحکاية والتمثيل

بود خوش ديوانه در زير دلق
گفت هر چيزي که در وي ماند خلق
علتست و من چو هستم دولتي
مي رسم از عالم بي علتي
از ره بي علتيم آورده اند
در جنون دولتيم آورده اند
لاجرم کس را بسرم راه نيست
از جنونم هيچ جان آگاه نيست
هر که در بي علتي حق فتاد
در خوشي جاودان مطلق فتاد
هر چه ديد و هر چه بر وي رفت نيز
خوش شمرد آن جمله چون جان عزيز