آب بسيار آن يکي در شير کرد
حق تعالي گاو را تقدير کرد
چون بيامد سر بسوي آب برد
تا که دم زد گاو را سيلاب برد
هرچه او صد باره گرد آورده بود
جمله در يکبار آبش برده بود
آب چون بر شير بيش از پيش کرد
جمع کرد و گاو را در پيش کرد
هر که او يکدم ز مرگ انديشه داشت
چون تواند ظلم کردن پيشه داشت
چون برانديشم ز مردن گاه گاه
عالمم بر چشم ميگردد سياه
ليک وقتي هست کز شادي مرگ
پاي ميکوبم ز سر سبزي چو برگ
زانکه ميدانم که آخر جان پاک
باز خواهد رست از زندان خاک