از سر گرفتن قصه

الا اي هد هد زرين پر عشق
تويي نامه برو نام آور عشق
ببر اين نامه و عزم سبا کن
ولي افسر بنه منصب رها کن
چه ميگويم سليماني چو برخاست
اگر منصب کني آيد ترا راست
سليمانت طلب داشت از جهاني
که تو غايب شدي از وي زماني
چو تو در پرده چندين جاه داري
چرا پيوسته سر در راه داري
تويي جبريل هم بر فرش ادريس
چرا پيکي کني در عرش بلقيس
اگر پيکي چو جبريل امين شو
بيکدم ز اسمان سوي زمين شو
فلک از عشق پر آوازه گردان
جهان از نامه گل تازه گردان