آن پاکباز ولايت، آن شاه باز هدايت، آن سالک باديه تجريد، آن سابق راه تفريد، آن بر کننده بيخ خودي، شيخ (ابو) عبدالله تروغبدي - رحمة الله عليه - يگانه عهد بود و نشانه وقت و از اجله مشايخ طوس بود و از کبار اصحاب بود؛
و در ورع و تقوي و تجريد کامل بود؛ و او را کرامات و رياضات شگرف است و صحبت ابوعثمان حيري يافته بود و بسي مشايخ را ديده.
و ابتداي حال او چنان بود که در طوس قحطي افتاد، چنان که آدمي يکديگر را مي خوردند او يک روز به خانه درآمد، مگر دو من گندم يافت در خنبره يي، آتش درش افتاده.
و گفت: «اين شفقت بود بر مسلمانان؟ که ايشان از گرسنگي مي ميرند و تو گندم در خنبره نهاده اي؟». شوري بدو درآمد و روي به صحرا نهاد و رياضت و مجاهده پيش گرفت.
نقل است که يک روز با اصحاب خويش بر سفره يي نشسته بود به نان خوردن. حسين بن منصور از کشمير مي آمد. قبايي سياه پوشيده و دو سگ سياه بر دست.
شيخ اصحاب را گفت: «جواني بدين صفت مي آيد، استقبال او کنيد که کار او عظيم است ». اصحاب برفتند و او را ديدند که مي آمد، دو سگ بردست. هم چنان روي به شيخ نهاد.
چون شيخ او را بديد، جاي خويشتن بدو داد تا درآمد و سگان را با خود به سفره نشاند؛ و چون اصحاب ديدند که شيخ استقبال او فرمود و جاي خويش بدو داد، هيچ نتوانستند گفت. شيخ نظاره او مي کرد تا خود مي خورد و به سگان مي داد؛ و اصحاب انکار مي کردند.
پس چون نان بخورد، برفت شيخ به وداع او برخاست. پس چون باز گرديد، اصحاب گفتند: «شيخا! اين چه حالت بود که سگ را بر جاي خويش نشاندي و ما را به استقبال چنين کس فرستادي که جمله سفره از نماز ببرد!».
شيخ گفت: «آري، سگ او بنده اوست. از پي او مي دود از بيرون مانده، و سگ ما در درون مانده است و ما از پي او مي دويم؛ و بسي فرق بود از کسي که متابع سگ بود تا کسي که سگ متابع او بود. سگ او ظاهر مي توان ديد وآن شما بر شما پوشيده (است). اين بتر از آن هزار بار».
پس گفت: «در آفرينش، پادشاه او خواهد بود. اگر سگ دارد واگر ندارد، کار روي بدو خواهد نهاد». نقل است که از او پرسيدند که: «صفت مريد چيست؟». گفت: «مريد در رنج است ولکن رنج او سرور و طرب است نه عنا و تعب ».
و از او پرسيدند از صوفي و زاهد، گفت: «صوفي به خداوند بود و زاهد به نفس ». و گفت: «حق - تعالي - هر بنده يي را از معرفت خويش به قدر کاري بخشيده است و باري از بلا بر ايشان نهاده به مقدار معرفتي که او را بخشيده است تا معرفت او ياري دهنده او بود در بلا».
و گفت: «آلاء مکشوف (است) و معاني مستور». و گفت: «هر که فرمان خداي - تعالي - در خردي ضايع کند، خداي -تعالي - او را در بزرگي خوار کند».
و گفت: «هر که خدمت کرد در همه عمر خويش يک روز جوانمردي را، برکت خدمت يک روزه بدو رسد، پس حال کسي چگونه بود که جمله عمر در خدمت ايشان صرف کند».
و گفت: «هيچ انس نيست در اجتماع برادران، به سبب وحشت فراق ». و گفت: «هيچ کس را وسيلتي نيست به خداي جز خداي ؛ که به خداي جز خداي وسيلت نيست ». و گفت: «هر که دنيا را ترک کند براي دنيا، آن علامت حب دنيا بود». رحمة الله عليه رحمة واسعة.