پاک ديني کرد از نوري سؤال
گفت ره چون خيزد از ما تا وصال
گفت ما را هر دو دريا نار و نور
مي ببايد رفت راه دور دور
چون کني اين هفت دريا باز پس
ماهيي جذبت کند در يک نفس
ماهيي کز سينه چون دم برکشيد
اولين و آخرين را درکشيد
هست حوتي نه سرش پيدا نه پاي
درميان بحر استغناش جاي
چون نهنگ آسا دو عالم درکشد
خلق را کلي به يک دم درکشد