با کسي عباسه گفت اي مرد عشق
ذره اي بر هرک تابد درد عشق
گر بود مردي، زني زايد ازو
ور زنيست اي بس که مرد آيد ازو
زن نديدي تو که از آدم بزاد
مرد نشنيدي که از مريم بزاد
تا نتابد آنچ مي بايد تمام
کار هرگز بر تو نگشايد مدام
چون بتابد، ملک حاصل آيدت
حاصل آيد هرچ در دل آيدت
ملک نيز اين دان و دولت اين شمر
ذره اي زين، عالمي از دين شمر
گر شوي قانع به ملک اين جهان
تا ابد ضايع بماني جاودان
هست دايم سلطنت در معرفت
جهد کن تا حاصل آيد اين صفت
هرک مست عالم عرفان بود
بر همه خلق جهان سلطان بود
ملک عالم پيش او ملکي شود
نه فلک در بحر او فلکي شود
گر بدانندي ملوک روزگار
ذوق يک شربت ز بحر بي کنار
جمله در ماتم نشينندي ز درد
روي يک ديگر نديدندي ز درد