مي ندانم هيچ کس در کون يافت
دولتي کان سحره فرعون يافت
آن چه دولت بود کايشان يافتند
آن زمان کان قوم ايمان يافتند
جان جداکردند ازيشان آن نفس
هرگز اين دولت نبيند هيچ کس
يک قدم در دين نهادند آن زمان
پس دگر بيرون نهادند از جهان
کس ازين آمد شدي بهتر نديد
هيچ شاخي زين نکوتر بر نديد
ديگري گفتش که اي صاحب نظر
هست همت را درين معني خبر
گرچه هستم من به صورت بس ضعيف
در حقيقت همتي دارم شريف
گر ز طاعت نيست بسياري مرا
هست عالي همتي باري مرا
گفت مغناطيس عشاق الست
همت عاليست کشف و هرچ هست
هر که را شد همت عالي پديد
هر چه جست، آن چيز حالي شد پديد
هرک را يک ذره همت داد دست
کرد او خورشيد را زان ذره پست
نطفه ملک جهانها همت است
پر و بال مرغ جانها همت است